سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و بر پلیدیى که در پارگین بود گذشت و فرمود : ] این چیزى است که بخیلان در آن بخل مى‏ورزیدند . [ و در روایت دیگرى است که فرمود : ] این چیزى است که دیروز بر سر آن همچشمى مى‏کردید . [نهج البلاغه]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیگر جا نیست

قلبت پر از اندوه است

آسمان های تو آبی رنگی را از دست داده است

 

زیر آسمان بی رنگ و بی جلا زندگی می کنی

بر زمین تو، باران ، چهرهء عشق هایت را پر آبله میکند

پرندگانت همه مرده اند

در صحرائی بی سایه و بی پرنده زندگی می کنی

آنچه که هر گیاه در انتظار سرود مرغی خاکستر می شود.

 

دیگر جا نیست

قلبت پر از اندوه است

خدایان همه آسمان هایت بر خاک افتاده اند

چون کودکی بی پناه و تنها مانده ای

از وحشت می خندی و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد.

 

این است انسانی که از خود ساخته ای

از انسانی که من دوست می داشتم

که من دوست می دارم

 

دوشادوش زندگی در همه نبردها جنگیده بودی

و نفرین خدایان در تو کارگر نبود

و اکنون ناتوان و سرد ، مرا در برابر تنهائی به زانو در می آوری

آیا تو جلوهء روشنی از تقدیر سیاه انسان های قرن مائی؟

انسان هائی که من دوست می داشتم

که من دوست می دارم؟

 

دیگر جا نیست

قلبت پر از اندوه است.

می ترسی -به تو بگویم- تو از زندگی می ترسی

از مرگ بیش از زندگی ، از عشق بیش از هر دو می ترسی.

 

به تاریکی نگاه می کنی

از وحشت می لرزی

و مرا در کنار خود از یاد می بری.


 نوشته شده توسط گلبرگ متقی در سه شنبه 88/6/3 و ساعت 1:24 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 53577
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو