پيام
سيده!
89/5/9
گلبرگ متقي
دوردست
اميدي نميآموخت.
لرزان
بر پاهاي نو راه
رو در افقِ سوزان ايستادم.
دريافتم که بشارتي نيست
چرا که سرابي در ميانه بود.